اقتصاد و تحلیل اختلافات: یک نگاه به انتقادها و ارزیابی علم اقتصاد
وقتی بحرانی در دنیای اقتصاد رخ میدهد، گاهی اوقات طبیعی است که افراد سعی میکنند مسئولیت را به دیگران واگذار کنند و به دنبال پیدا کردن گناهکاران بگردند. این رویکرد در بحران اقتصادی 2008 نیز مشاهده شد. اقتصاددانان با دیدگاههای مختلف، تلاش کردند تا نحوه تفکر دیگران را درباره اقتصاد و عدم قدرت در پیشبینی بحران و رفع آن را توجیه کنند. برخی از اقتصاددانان با انتقادها خود را از محدوده بحران فراتر بردند و اقتصاد را به دستور عمل گرفتند. این انتقادها از فرضیات مورد استفاده در مدلها، مانند فرض عقلانیت انسانها، تا وابستگی بیش از حد به مدلهای ریاضی را دربرمیگیرد. در کل، انتقادها به این معنی است که ارتباط آنچه به عنوان علم اقتصاد تولید میشود با جهان واقعی ضعیف شده است و در نتیجه، این علم کارایی خود از دست داده است.
قبل از ورود به این انتقادها، بگذارید دو سوال اساسی را بررسی کنیم. اول، آیا علم اقتصاد به سطح رشدی که انتظار داریم رسیده است؟ پاسخ منفی است. اقتصاددانان هنوز به برخی از مسائل اساسی، مانند فرضیات رفتاری، تناقضات عمیقی دارند. توضیحات ارائهشده برای واقعیتهای مشاهدهشده در جهان واقع، متنوع و گاهی متضاد است. دوم، آیا این اختلافات به معنی بیفایده بودن اقتصاد است؟ پاسخ دوباره منفی است. اقتصاددانان با تمام اختلافاتشان موفق شدهاند مشکلات جوامع را شناسایی کنند و برای برخی از آنها راهحلهای موثری ارائه دهند. مثال معروف موفقیت در کنترل تورم است که در دهههای 70 و 80 میلادی یک معضل بزرگ بود و اکنون به مشکلی حلشده تبدیل گردیده است.
در این مسیر انتقادهایی به علم اقتصاد مطرح شده که مرکز توجه بسیاری از افراد قرار گرفته است. یکی از انتقادها به فرضیاتی است که در مدلها استفاده میشوند، مانند فرض اینکه انسانها بهطور متوسط عقلانی عمل میکنند که به معنای آگاهی از هزینهها و منافع رفتارهای خود است. انتقادکنندگان مدلهایی که این فرض را در مرکز تحلیل قرار میدهند، به نتایج متفاوتی از آنچه که مدلهایی که از خطاهای سیستماتیک انسانها فرض میکنند، میرسند. هر دو گروه دلایل قابل قبولی برای ادعای خود ارائه میدهند و این اختلافات نشان از پویایی و تنوع در علم اقتصاد دارند. انتخاب مدل و تطبیق آن با شرایط محلی و زمانی جزو مسائل مهم تحلیل اقتصادی است.
انتقاد دیگر به حجم استفاده از ریاضیات در مدلها میباشد. بسیاری از اقتصاددانان مشهور این انتقاد را مطرح کردهاند. ستفاده از ریاضیات تا آنجا میتواند مفید باشد که به رساندن مطلب کمک کند. اتفاقی که گاهی برای اقتصاددانان جوانتر میافتد این است که غرق ریاضیات پیچیده میشوند و آن را مهمترین بخش تحقیقات اقتصادی میدانند. چنین نگرشی است که سبب میشود، همانگونه که در نوشته رادریک اشاره شده است، نقش ریاضیات از روشنتر کردن بحث به نامفهومتر کردن آن تغییر کند. ریاضیات تا آنجا میتواند مفید باشد که سبب شود فروض و نتایج و ارتباط این دو در نهایت شفافیت و با حداقل زحمت به خواننده منتقل شود. اگر بنا باشد خواننده حرفهای اقتصاد ساعتها درگیر ریاضیات شود و نتواند از درون پیچیدگیهای آن راهی به مدل و الزامات و نتایج آن پیدا کند، میتوان آن را ریاضیات مخل نامید.
ترجمه چنین انتقادی به مباحث اقتصادی مطرحشده در ایران بیش از آنکه به ریاضیات استفادهشده مربوط باشد، به استفاده از روشهای اقتصادسنجی و آماری برمیگردد. منتقدان استفاده از ریاضیات بیشتر افرادی هستند که نه استفاده از هر سطحی از مدل رسمی، مستقل از قدرت توضیحدهندگی مدل را برمیتابند و نه استفاده از روشهای اقتصادسنجی را درست میدانند. چنین نگرشی دقت و شفافیت را که لازمه بحث علمی است، از اقتصاد خارج میکند. ریاضیات، آن هم ریاضیات پیشرفته، و مدلهای آماری پیشرفته به اندازه کافی کارایی خود را در کمک به پیشرفت مباحث اقتصادی نشان دادهاند که خود را از آنها مستغنی ندانیم. علم اقتصاد بدون استفاده از ریاضیات و آمار راه بهجایی نمیبرد. خوشبختانه در سالهای اخیر، گسترش اینترنت این امکان را فراهم کرده که پژوهشگران جوان بتوانند با تحقیقات اقتصادی بهروز آشنا شوند و خود سره را از ناسره تشخیص دهند.
سوال نهایی: چه موقع باید مشکوک شویم که اقتصاد دارد از مسیر منحرف میشود؟ پاسخ این است که اقتصاد علم است. اگر دیدیم روش علمی در اقتصاد دارد به حاشیه میرود و جای خود را به عبارات و گزارههایی میدهد که برای تهییج عموم ممکن است خوب باشند، ولی نمیتوان از آنها گزارههای قابل آزمون بیرون آورد، باید به عملکرد خود مشکوک شویم.
بامهر
محمد وحیدی راد
مدیر انجمن بازرگانی ایران و کانادا